
معنی انتخابهای اخلاقی در روابط عمومی
سحر افاضلی
در بوق و کرنا کننده؟ شلوغ کن؟ جارچی؟پاچه خوار اعظم؟ شما به یک روابطعمومی چی چه میگویید؟ شش سال پیش که هنوز روزنامهنگار بودم تصورم از هر آدمی در کسوت روابط عمومی این بود که مسئول گول زدن من است تا چیزی را بنویسم که دوست ندارم و هیچ ارتباطی هم با واقعیت ندارد و الان که چند سالی است در کسوت مشاور روابط عمومی در شرکتهای مختلف کار کرده ام هنوز هم خیلی از روزنامهنگاران درباره من همین تصور را دارند. من هنوز هم گاهی از خودم میپرسم وظیفه من دقیقا چیست؟
در گذشته واحد روابط عمومی تنها برای وزارتخانهها و سازمانها و شرکتهای دولتی معنی داشت. یک کارمند نسبتا میانسال که وظیفه اصلیاش نوشتن چند جمله درباره دستورالعملها و بخشنامههای جدید بود یا تسلیت و تبریک به مناسبت عزا یا عید(در کسوت یک روابطعمومی چی من هم این کار را بارها انجام دادهام). یکی دیگر از وظایف روابطعمومیچیهای قدیم، سنگ قلاب کردن ارباب رجوعهای سمج یا خبرنگاران فضول بود. کسانی که به هر نحوی سعی داشتند آرامش یا حریم امنی که هر سازمانی به گمان خودش ساخته بود را بر هم بزند. روابط عمومی در گذشته به معنی درهای بسته بود.
تنها اطلاعاتی که مصلحت بود افشا میشد وهمه ترجیح میدادند کسی درموردشان صحبت نکند. اصولا سازمانها به مفهوم”پاسخگویی” اعتقادی نداشتند و همه چیز پشت درهای بسته نگهداری میشد. حتی اطلاعاتی که مردم به شدت به دانستن آن نیاز داشتند و کنجکاوی عمومی را بر میانگیخت. خوب اگر تصور می کنید الان قرار است بگویم در سالهای اخیر مفهوم روابطعمومی تغییر کرده است. باید بگویم خیر! هنوز هم مفهوم روابط عمومی با آنچه در گذشته بوده فرق چندانی نکرده است. به جز یک موضوع مشخص و آن اینکه حالا شرکتهای خصوصی
هم برای حفظ موقعیت خود به روابط عمومی نیاز دارند. نمیدانم شرکتها در گذشته چقدر درباره تکنیکهای روابط عمومی میدانستند اما همه قصههایی که درباره یک شرکت، ایدهپرداز یا مالک آن، تولیدات یا خدمات آن دربین مردم بازگو میشد بخشی از کارکردهای روابطعمومی بود که سازمانها دانسته یا نادانسته از آن بهره برده بودند. اما این روزها روابط عمومی ماجرای جدیدی است یا حداقل من در این بخش از داستان به ماجرا پیوستهام. روزهایی که دیگر تبلیغات به تنهایی برای سازمانها و شرکتها موثر نیست.
مردم به تبلیغات اعتماد چندانی ندارند و رقابت آنقدر تنگاتنگ است که برای باقی ماندن در بازی باید مدام تکنیکهای جدید خلق کرد. کافیست به دام شایعه بیفتید تا هرچه ساختهاید را از دست بدهید یا کافیست یک حرکت اشتباه انجام دهید تا مردم دیگر هیچوقت به شما اعتماد نکنند. خوب من فکر میکنم اینجاست که کار روابط عمومی معنی میگیرد. جایی که روابط عمومی به آدمها، شرکتها، سازمانها و گاه ایدهها کمک میکند تا شکل بگیرند و بر عکس آنچه در گذشته معنی گرفته بود با جریان انتقال اطلاعات نجنگد بلکه کمک کند اطلاعات و آگاهی به بهترین شیوه به مردم منتقل شود. خوب این تعریف بسیار زیبایی است ولی در عالم واقعیت چندان هم قابل اجرا نیست. برای کسی که سالها روزنامهنگار بوده و فکر کرده رسالتاش روشن کردن افکار عمومی و اصلاح جامعه است مصلحتاندیشی کار سادهای نیست.
نقطهای که باید بایستی و تصمیم بگیری انتشار کدام اطلاعات به نفع همه است؛ منطقه امن و آرامی نیست. یادم است سالها پیش وقتی خبرنگار حوزه میراث فرهنگی بودم، کارشناس روابط عمومی سازمان که عاشق آثار تاریخی و گنجینههای ارزشمند کشورمان بود. مخفیانه و بدون صلاحدید مدیران سازمان خبر تخریب یا بیتوجهی به یک محوطه باستانی یا بنای تاریخی را به خبرنگاران منتقد و فعال میرساند و خوب بعد از انتشار گزارشها و فشار افکار عمومی توانست برخی از آثار تاریخی را نجات دهد اما خیلی زود از سمت خود برکنار شد! مهمترین چالشی که یک کارشناس روابط عمومی با آن مواجه است انتخابهای اخلاقی است. انتخاب بین آنچه به نظر درست میرسد و آنچه مصلحت است.